English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3583 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
unpriced U درباب چیزی گفته میشودکه بهای ان معلوم نشده یابصورت بهادران نباشد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
praecocial U درباب پرندگانی گفته میشودکه جوجههای انهاهمین ازتخم ...قوت دارند
undershot U درباب چرخی گفته میشود) که اب اززیرانرابگرداند
this line does not scan U وزن این شعر با تقطیع معلوم میشودکه درست نیست
gymnopaedic U درباب رقص هایی گفته میشدکه بچههای برهنه درجشنهای همگانی می
semi detached U درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
semi-detached U درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
perfoliate U درباب برگی گفته میشود که ساقه اش فاهرا ازتوی ان رد میشود
to take something off and pric U اندکی از بهای چیزی کاستن
dispraise U از بهای چیزی کاستن کم گرفتن
put in <idiom> U اضافه چیزی که قبلا گفته شد
to not give a shit about something U برای چیزی اصلا مهم نباشد. [اصطلاح رکیک]
to not give a smeg about something [British E] U برای چیزی اصلا مهم نباشد. [اصطلاح رکیک]
to not give a damn about something [somebody] U برای چیزی [کسی] اصلا مهم نباشد. [اصطلاح روزمره]
dumping U صدور کالا به کشوردیگر و فروش ان به بهای کمتر از بهای عادی به منظور فلج ساختن صنایع داخلی ان کشور
reduced price U بهای کاسته بهای تخفیف دار
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
Thank goodness! U خدا را شکر! [گفته می شود وقتی چیزی بد پیش نیاید]
Thank God! U خدا را شکر! [گفته می شود وقتی چیزی بد پیش نیاید]
count one's chickens before they're hatched <idiom> U روی چیزی قبل از معلوم شدن آن حساب کردن
certify U صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
certifies U صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
certifying U صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
bare board U تخته مدار بدون هیچ عنصری معمولاگ به تخته حافظه گفته میشود که هنوز هیچ قطعهای روی آن نصب نشده است
nerds U شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
nerd U شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
to jump on somebody U به کسی پریدن [زود ایراد گرفتن از کاری که کرده شده یا چیزی که گفته شده]
set loose <idiom> U رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن
No such a thing has been stipulated in the contract. U درقرارداد چنین چیزی قید نشده است
ipso dixit U گفته بی دلیل گفته استبدادی
quantifies U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifying U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantify U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantified U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
about U درباب
concerning U درباب
his parentage isunknown U اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
holy see U درباب پاپ
see of rome U درباب پاپ
prosodemic U درباب ناخوشی ای که ازشخص به شخص دیگری انتقال می یابد
unpremediated U پیش بینی نشده الهام نشده غیر منتظره
undisciplined U تربیت نشده تادیب نشده بی انتظام
unobligated U اعتبارتعهد نشده تعهدات پرداخت نشده
unbaoked U سوار نشده رام نشده بی پشتیبان
unborn U هنوز زاده نشده هنوززاده نشده
uncommitted U غیر متعهد نشده تعهد نشده
unresolved U تصمیم نگرفته حل نشده تصفیه نشده
unbroke U رام نشده سوقان گیری نشده
unpicked U نچیده گزین نشده انتخاب نشده
necessity U درCL به حالاتی اطلاق میشودکه عامل عمل به علت عدم ازادی اراده مسئول اعمال خود نیست
unset U جایگزین نشده جاانداخته نشده
irredenta U انجام نشده جبران نشده
untried U امتحان نشده محاکمه نشده
unsought U جستجو نشده کشف نشده
uncharged U محسوب نشده رسمامتهم نشده
unasked U خواسته نشده پرسیده نشده
unsifted U الک نشده رسیدگی نشده
inconsummate U تکمیل نشده انجام نشده
undirected U رهبری نشده راهنمایی نشده
unredeemed U جبران نشده سبک نشده
unintended saving U پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
for U به بهای
at a low price U بهای کم
at a great penny worth U به بهای زیاد
conversion price U بهای تبدیل
cost of construction U بهای ساختمان
nominal price U بهای اسمی
nominal value U بهای اسمی
break up price U بهای تصفیه
cash price U بهای نقدی
book value U بهای دفتری
break up price U بهای انحلال
all in price U بهای کامل
money worth U بهای پول
fee U بهای واحد
resonable price U بهای عادله
reserve price U بهای قطعی
face value U بهای اسمی
fancy price U بهای گزاف
trade price U بهای تجارتی
probability cost U بهای احتمالی
reduced price U بهای نازل
fancy price U بهای تفننی
unit price U بهای واحد
above par U بالاتر از بهای اسمی
par U بهای رسمی سهم
contratual rent U اجاره بهای مقطوع
declared value U بهای اعلام شده
retail price U بهای خرده فروشی
eric U خون بهای ایرلندی
resale price U بهای خرده فروشی
below par U کمتر از بهای اسمی
cost and freight U قیمت و بهای حمل و نقل
height money U اضافه بهای کار در ارتفاع
cost plus U اضافه بر بهای تمام شده
to mark down an article U بهای کمتری بر کالایی گذاشتن
coinage U طبقه بندی بهای مسکوک
spot price U بهای جنس در معامله نقدی
the price was not reasonable U بهای ان معقول بنظر نمیرسید
to mark good U بهای کالا را در روی ان نوشتن
share list U صورت بهای سهام شرکتها
upset price U کمترین بهای مقطوع درهراج
reserve price U قیمت نهایی بهای قطعی
to be on the safe side U باقی نباشد
unrepresentative U کسیکهداراینظراتعمومیوعام نباشد
at least U هیچ نباشد
reverses U روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reverse U روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reversing U روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reversed U روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
incomplete U انجام نشده پر نشده
to compound U قسطی پرداختن [کمتراز بهای اصلی]
the price was not reasonable U بهای گزافی بران گذاشته بودند
write down U تنزل دادن بهای اسمی سهام
impasse U حالتی که از ان رهایی نباشد
not too expensive U خیلی گران نباشد.
low priority work U کاری که مهم نباشد
For all we know he may be living . U از کجامعلوم که زند ؟ نباشد
inadmissibly U چنانکه روایاجایز نباشد
how is sugar U بهای قندچیست قند درچه حال است
at par U قیمت ثابت انتقال ارز به بهای اسمی
revalorization U اعاده پول کشور به بهای نخستین خود
price as natural ice U یخ ساختگی بهمان بهای یخ طبیعی فروخته میشد
to not give a toss about something [British E] U برایشان اصلا مهم نباشد.
indefensibly U چنانکه دفاع بردار نباشد
to not give a stuff about something [British E] U برایشان اصلا مهم نباشد.
inexpressively U چنانکه زبان دار نباشد
The shell does not always contain a pearl. <proverb> U همیشه در صدف گوهر نباشد .
extraneously U چنانکه وابسته بموضوع نباشد
unless otherwise agreed U اگر توافق دیگری نباشد
simpler U آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
square peg in a round hole <idiom> U شخصی که مناسب کاری نباشد
simplest U آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
to not give a hoot in hell for something U برایشان اصلا مهم نباشد.
simple U آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
unintended investment U سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
rool crush U اثر تاخوردگی [فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
write down U یادداشت کردن تنزل دادن بهای اسمی سهام
other things being equal U اگر برای چیزهای دیگر نباشد
illegal U دستور برنامهای که در قواعد زیان نباشد
Just sign here and leave at that . U اینجا را امضاء کن ودیگر کارت نباشد
rigid U یک چیز محکم که قبل خم شدن نباشد
sinecure U هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
sinecures U هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
right out <idiom> U به شکلی که هیچ چیز پنهان نباشد
null U لیستی که حاوی هیچ چیز نباشد
sayings U گفته
saying U گفته
I was told ... U به من گفته شد ...
statements U گفته
statement U گفته
doctrine U گفته
dite U گفته
sentence U گفته
sentences U گفته
sentencing U گفته
parol U گفته
dicta U گفته
doctrines U گفته
dixit U گفته
prohibitive price U بهای گزاف که بر کالایی گذارندو مردم ازعهده خریدان برنیایند
no man's land U سرزمین میان دو کشور که متعلق به هیچ یک از ان دو نباشد
i speak under correction U انچه می گویم ممکن است درست نباشد
factory U قیمتی که حاوی حمل و نقل ازکارخانه نباشد
factories U قیمتی که حاوی حمل و نقل ازکارخانه نباشد
capital expenditure U هزینهای که فایده اش محدود به یک دوره مالی نباشد
relevantly U بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
poll degree U درجهای که از دانشگاه بگیرندولی با امتیازویژهای توام نباشد
If anything ,it is more expensive. U اگر گرانتر نباشد مسلما" ارزانتر نیست
mentioned <adj.> <past-p.> U گفته شده
statements U گفته بیانیه
so saying U اینرا گفته
that was said above U که درفوق گفته شد
maxims U گفته اخلاقی
he is said to have fled U گفته اند
termed <adj.> <past-p.> U گفته شده
stated <adj.> <past-p.> U گفته شده
named <adj.> <past-p.> U گفته شده
bywords U گفته اخلاقی
It is being said that ... U گفته می شود که ...
to leave unsaid U نا گفته گذاردن
byword U گفته اخلاقی
ipso dixit U گفته محض
tags U گفته مبتذل
unsay U گفته نشدن
missatement U گفته نادرست
laconism U گفته پر مغز
that was said above که دربالا گفته شد
maxim U گفته اخلاقی
told U گفته شده
spoken U گفته شده
tag U گفته مبتذل
said U گفته شده
ipsedixit U گفته محض
statement U گفته بیانیه
unearned icremrnt U افزایش بهای ملک در نتیجه اباد شدن محل نه کوشش مالک
unearned increment U افزایش بهای ملک در نتیجه اباد شدن محل نه کوشش مالک
machine address U مقدار یک عبارت که تحت تاثیر جابجایی در برنامه نباشد
an insolvent estate U دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
figuring U آنچه کاملاگ درست نباشد ولی نزدیک به آن باشد
figures U آنچه کاملاگ درست نباشد ولی نزدیک به آن باشد
Recent search history Forum search
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Vintage style
1some services are not in full force
1set the record straight
1چیزی که عوض داره گله نداره
1etaye namayandegi اعطای نمایندگی
3service times
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com